سلام .....
دلگیرم از این شهر غریبه ...
از شهری که سرتاپاش فریبه .....
دلگیرم از عشقای دروغی ...
از این همه مکر و از شلوغی .....
دلگیرم از آسمون پر دود ...
از کثیف جاری که میگن رود .....
دلگیرم از این نفرت بی حد ...
از اینکه میشه به دشمنی همدیگه رو زد .....
دلگیرم از این غش تو نگاها ...
از ریا که شد عادت ماها .....
دلگیرم از این قفس که ساختیم ...
از اینکه فقط بد رو شناختیم .....
دلگیرم از این دروغ آسون ...
از حادثهء شکست مجنون .....
دلگیرم از این شرم نبوده ...
از لیلی که شعر بد سروده .....
دلگیرم از این رنج جدایی ...
از بندی که اسمشه رهایی .....
دلگیرم از این فقر و نداری ...
از ماتم و از گریه و زاری .....
دلگیرم از این رستم خفته ...
از دردی که فردوسی نگفته .....
دلگیرم از این کورش خاموش ...
از درد وطن که شد فراموش .....
دلگیرم از این حافظ و فالش ...
از بچهء کار و آرزوهای محالش .....
دلگیرم از این رسم سیاست ...
از کشتن خوبیا به سودای ریاست .....
دلگیرم از این غیرت مرده ...
از هر کی مقابل ستم حرفشو خورده .....
" ه.م غروب "
نظرات شما عزیزان:
قلمم باز شد بداهه آمد .کم و کاستش را
به بزرگواری خودتان و قلمتان ببخشید ..
آینه از غصه ی تو پیر شد
از نفس افتاد و زمین گیر شد
شور غزل بر دل او چنگ زد
بغض فرو خورده... گلو گیر شد
باز قلم گریه کنان ناله کرد
قافیه با واژه ..سرازیر شد
درد تو دردیست که در شهر ما
قصه ی بیماری واگیر شد
قصه ی این غصه چو خواندم فقط
آه ... نصیب من درگیر شد
سپاس ... در پناهش باشید و بمانید تا همیشه
بابا من مهردادم
مرسی سر زدی
در ضمن موسیقی هم عوض شد
بیا نظرتو بگو
منتظر شما میباشم بی وفا
:: برچسبها: دل دردغروب , فردوسی , رستم , حافظ , فال , کورش , وطن , ستم , سیاست , غیرت , بچه های کار , جدایی , رهایی , نفرت , عشق , آزادی , شعر , غزا , لیلی , مجنون , دشمن , دوست , غریبه , ,